آنچه امروز بیش از چیزی، سیطره غرب را بر جهان معنا میکند، ترویج تفکر فلسفی مغربزمین (به معنی عام) و القای نگرشهای امریکایی (به صورت خاص) است.
بیژن سلطانی زاده : تکنلوژی های جدید و هدایت خیال و واقعیت اذهان
آنچه امروز بیش از چیزی، سیطره غرب را بر جهان معنا میکند، ترویج تفکر فلسفی مغربزمین (به معنی عام) و القای نگرشهای امریکایی (به صورت خاص) است.
این موضوع در بستر مفاهیم متفاوت فکری و فرهنگی، سیلآسل به دور و نزدیک جهان سرازیر میشود.
این روند، یعنی امریکاییسازیِ شیوه زندگی در دوره پسا جنگ سرد، با خاتمه یافتن مناقشه غرب و شرق سیاسی به سود امریکا، و انفعال بیش از پیش شرق فرهنگی شتاب بیشتری به خود گرفته است.
برای قدرت استعماری امریکا، سادهترین را تحکیم سلطه بر جهان، همسانسازی رفتار جامعه بزرگ بشری است که به شرط توفیق، میتواند هر روز بر وسعت امپراتوریاش بیفزاید
استحکام معنوی تمدنهای دیرینه خاورمیانه و خاور دور را به چالش گیرد. به سخن دیگر، امپراتوری امریکا بر خلاف امپراتوریهای پرهزینة عهد قدیم که به گسترش سرزمینی متکی بودند.
بیش از همه به توسعه فضای حیات فرهنگی و ژئوسیکولوژیک نیازمند است تا پایههای سلطه خود را با کمترین هزینه بر دل و اندیشه جهانیان مستحکم کند.
بدین ترتیب، تبلیغات روانی برای جهانیسازی فرهنگ امریکایی – با همه اضلاع و ابعاد گوناگون خود- بهترین راهکار است که از سوی رهبری امریکا برای تصاحب “همه جهان” به خدمت گرفته میشود.
از این دیدگاه، تعجبآور نیست اگر بگوییم که رشد روزافزون قابلیتهای نظامی متعارف و نامتعارف امریکا پس از جنگ دوم جهانی، تنها پشتوانهای اجرایی برای تحقق این روند جهانیسازی فرهنگی بوده است.
به بیان سادهتر، امریکاییها با بهرهگیری از رویکرد روانی و با پشتوانه نظامی توانستند جنگ سرد را به نفع خود اداره کنند و اکنون نیز در دوره صلح سرد، همه فعالیتهای دیپلماتیک – نظامیِ امریکا را دارای یک دورنمایة اصلیِ روانی- فرهنگی مییابیم.
شاید میراثی به جا مانده از ویرانیهای “پرل هاربر” که پس از آن، حضور مؤلفه روانی در طرحریزی راهبردهای امنیت ملی، نظامی ملی و صحنه جنگ امریکا جاودانه شده است.
حضور مؤلفه روانی در همه راهبردهای خرد و کلان دولت امریکا از حدود نیم قرن پیش، و سرمایهگذاری هنگفت مالی و علمی این کشور برای تبدیل مؤلفه روانی از یک عامل برتریساز به یک عامل سرنوشتساز، بیانگر اهمیت منحصر به فرد رویکرد روانی در نزد امریکاییها برای اعمال معیارهای خاص خود در سراسر نقاط جهان است؛ تا جایی که به قول دکتر خوزه دلگادو: هر کس از معیارهای شناخته شده ما فاصله بگیرد، ذهنش تحت جراحی [روانی] قرار میگیرد.
برای دستیابی به این مقصود، علاوه بر رویکرد متعارف عملیات روانی، یک رویکرد نامتعارف نیز موضوعیت مییابد که فناوری صداهای خاموش از مهمترین و مؤثرترین جلوههای آن به شمار میرود.
با استناد به حجم وسیع اطلاعات علمی و فنی موجود – و در عین حال کمبود یا نبود اطلاعات کاربردی و عملیاتی- در مورد فناوری صداهای خاموش که تنها بخش کوچکی از آن به صورت مجمل از نظرتان گذشت، همچنین به مدد کسانی چون جود وال که در صدد اثبات کاربست عملی این فناوری بوده و هستند، تردیدی باقی نمیماند که اکنون ادعاهای بهتآور و در عین حال مستند دانشمندان این حوزه سالهاست که از عالم خیال به جهان واقعیت گذر کرده است.
بدین ترتیب، سادهلوحانه است اگر تصور کنیم که این فناوری از دو دهه پیش در دسترس دولت امریکا بوده و مخاطبان میلیونی شبکههای جهانیِ رادیو و تلویزیونی در معرض این هیپنوتیسم مدرن قرار نگرفته یا نخواهند گرفت.
در واقع، هشدارهای روزافزون دانشمندان، اعتراضهای سازمانهای گوناگون بشردوست، انکارهای دائمی مقامات رسمی دولت امریکا، اطلاعات فنی معتبر در مورد این فناوری، و نیز نشست گاه و بیگاه اطلاعات محرمانة به کارگیری واقعی آن، جملگی بیانگر اهمیت و گستره وسیع فعالیتهای انجام شده در این حوزهاند.
بیژن سلطانی زاده : تکنلوژی های جدید و هدایت خیال و واقعیت اذهان
بیژن سلطانی زاده : تکنلوژی های جدید و هدایت خیال و واقعیت اذهان